گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

هدیه خدا

مریضی بد.

سلام بابا. جمعه گذشته رفتیم انتهای سلطانب. دوهفته پیشم رفته بودیم. برفاش آب شده بود. با چوب و سنگ آتیش درست کردیم و دورش به شادی پرداختیم ! دیروز عصری یه دفعه سردرد شدی و آخرش بالا آوردی...تب کرده بودی..خلاصه حدود ساعت دوازده بود رفتیم مجیبیان ..دکترم گفت ازمایش خون بدی و ادرار . چون تبت بالا بود. تو بغل مامان با آسانسور رفتین بخش. طبقه دوم بیمارستان. از مچ دستت خون گرفته بود. جالبه که بارونم گرفته بود...خلاصه دکتر گفت احتمالا ده که بودین چیز الوده ای خوردی.....شایدم راس میگفت. اخه بادستت زغال و چوب میریختی تو آتیش و بادستت قند گذاشتی دهنت برا چایی خوردن...البته من و مامان باید میگفتیم دستتو بشوری حتما.....ببخش بابایی ! اسمم بابا برا محموآ...
23 اسفند 1395

از آی گشنمه! تا زبان آموزی و کلاسهای تسنیم تا سالگرد آقا...

تایتل کاملیه. نه ؟ سلام. هفته پیش خب رفتیم انتهای سلطانب. یه منطقه بکر و کشف نشده! انقد رو زمینش جای پای برفی گذاشتیم که نگو! تو این یک هفته هم یه بار رفتیم خونه ننه اخرش بلند نشدی. گفتین پاشو بابا گفتی آاااااااااا ی گشنمه آااااااای..!!!! گفتی اینو تا نبریمت.ننه و خاله ثریا روده بر شده بودند از خنده! کلاسهای تسنیمم دوجلسه است رفتی..جلسه دوم اخرش گریه کردی که مامان کووو؟ اخه من تنهایی اومده بودم دنبالت. مامان خونه بود. خلاصه با یه لپ لپ که توش یه خرس قهوه ای کوچولو جایزه اش بود آروم شدی.. چهارشنبه پنجشنبه هم مراسم سالگرد آقا بود....بیت الحسین. خدا بیامرزه آقارو.. دیشبم از پاساژ آریا یه لباس سفید با آستینای توری برات خریدیم. هم لباس ...
14 اسفند 1395

بازم برف

سلام ریحانه جان. امروز دوشنبست. جمعه ای رفتیم سخوید. برف خوبی باریده بود.کلی شلوغ بود.توومامانیم رفتین توبرفا یه ادم برفی حدودا قدخودت ساختین.عکسشم انداختیم. بعدش سردت شده بود زودی اوردیمت توماشین بخاری روشن کردم.....خبر دیگه ای نی جز سلامتی شما! اداره ام بابا ساعت هشته..خوابمم میاد....هااااااااااااا...خمیازست این ! بوسی
2 اسفند 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد